ديروز استادمو مدام مي گفت ساكت تا روشو برمي گردوند روي تخته بنويسه كلاس مي رفت رو هوا...برگشت يه نگاه عاقل اندر سفيهي بهمون تحويل داد و گفت:
-بچه ها من يه اردك دارم اينو چند سال پيش هزار تومن خريدم هن دارم بزرگش مي كنم.اين هر روز بلن ميشه كوك كوك ميكنه ميگم ساكت ساكت ميشه دوباره فردا صبحش شروع مي كنه كه بگم ساكت!
منظورش به ما بود ! ما هم هشتاد نفر اين طوري نگاش مي كرديم0-0
خنديد و برا اين كه بهمون بر نخوره با ذوق گفت:
-آخه چون اين اردكه با آدما بزرگ شده كاراش مثله آدما شده هر روز 4 صبح بيدار ميشه...
يه دفعه يكي داد زد:
-آخه كدوم آدم عاقلي 4 صبح پا ميشه؟؟؟!!!
استادمون0-0
ما ((((((((((((:
اردكش ():
البته آخر ترم ما! ))))))))))))):
تبليغات